که می نالد ز خود غافل
سپرده دل به دریاها.
من همان موجم تو همان طوفان
خوشا برگی تشنه باران.
سر خوش خندان
که می بالد ز خاک و گل.
سپرده سر به رویاها
من همان برگم تو همان باران.
ز شوق تو مستم خرابم خرابم
ز خود در هوایت تهی چون حبابم.
اگر بی تو باشم چو نقشی بر آبم
سراسر بیابان سرا پا سرابم.
چو نیلوفر بر تو می پیچم
بی تو من هیچم.
به غیر از غم تو گناهی ندارم
غمی بهتر نمی دانم.
کجا می گریزم
که راهی ندارم.
رهی دیگر نمی دانم
ز تو ناگزیرم.
پناهی ندارم
که درگاهی به جز این در نمی دانم